خیلی حالم بده
از صبح دوقلوها ی ریز دعوا کردن باهم
این وسطام گاهی من باهاشون دعوام شد
پسره تا بیدار شد بنای ناسازگاری گذاشت
رنگ انگشتی می خوام همین الان ماماااان
نه هواسرده و زمین لیز نمی تونم بخرم بزار برای بعد
همین الان کیک درست کن!
شیر تموم شده عروب می خرم درست می کنم.
تخم مرغ بزار با کره
میزارم ی لقمه می خوره و تمام دیگه لب نمی زنه بقیه می ره تو سطل اشعال
بعد می ره سراغ بازی و دعواهاشون شروع می شه
هرکاری کردم اروم نشدن
ی بار اون وسیله اینو برمی داره دعوا می شه
ی بار این یکی مال اون برمی داره دعوامی شه
ی بار این بازی اون بهم می ریز
ی بار اون بازی این
می خوای باجفتشون بازی کنی نمی شه یکیشون ی بازی دیگه می خواد یا بازی تو با خواهر برادرش بهم می زنه یا لج می کنه
میگی دودقیقه ولشون کنی برمی گردی می بینی ظرفای بوفه ات ریخته بیرون کاره پسره اس و زده شکونده یکیش
می گی بزار نهار بیارم.
سر نهار پسرت یهوو قاشق پرت می کنه با دست غدا برمی داره نیشخند می زنه بهت و غدا هارو با دست پرت می کنه دورش
دخترتم خوشش می یاد دست می کنه تو غدا و راه می افته می ره تو اتاق و پذیرای دستای خورشتیش می زنه به در و دیوار
هرچیم جیع می زنی نکنید انگار نه انگار
بعد زنگ می زنی به همسرت غر غر میگه عیب نداره حرص نخور.می گی میخوام سرم بکوبم به دیوار با خنده می گه این دفعه نکوب بدتر این شکلی می شی پاگشای جاری...
برچسب : نویسنده : senatorvakhanomesh بازدید : 77